سری اول نوشته های اختصاصی | تکستبـــاز

(محسن احسانی پور )

دل نوشته ها

یک جفت چشم سیاه ...

یک جفت چشم آسمانی

یک جفت چشم سبز ...

خیلی ها برای اینها شعر می نویسند ...

اما تو ...

صاحب آن چشم های قهوه ای ساده هستی

که شعرت را ...

تنها من می دانم ...

( محسن احسانی پور )

::

::

می خواهم پاییز را جور دیگری تفسیر کنم

یه جور خاص ...

جوری که فکرش هم احساس را بر می انگیزد ...

تصورکن ...

یک خیابان بی انتها

تاریک و سرد ...

خط های سفید جاده کمرنگ , مشخص

هوای کمی بارانی

پالتویی بلند

شال گردنی که بوی تو را دارد دور گردنم ...

وقتی نفس میکشم بخار توی هوا پخش میشود

نیازی به سیگار نیست

آنقدر قدم میزنم

تا در مِهِ جاده محـــو شوم

( محسن احسانی پور )

::

::

دلش که می گرفت سکوت می کرد

سکوت که می کرد دلم می گرفت ...

این بود

عاشقانه بی کلام ما ...

( محسن احسانی پور )

::

::
سکوت کردم ...

نه که حرفی نداشته باشم

دیگر حسی بهت نداشتم ...

( محسن احسانی پور )

::

::

یه وقتایی باید رفت

نه برای رسیدن به مقصدی

برای فرار کردن

از یک

جهنمــــی ...

( محسن احسانی پور )

::

::
تو که که مهتابم باشی

نیازی به خورشید روز هم ندارم

خورشید ارزانیه نور پرست ها ...

من به سو سوی نور مهتاب

در ظلمت شب نیاز دارم ...

( محسن احسانی پور )

::

::

می طراود باران

می درخشد خورشید

پنجره رو به خیابان نیم باز

جاده از بارش باران نم دار

بوی عطر نم باران در یاد ...

گوشه ی پنجره را می بندم

تکیه بر سَخت تَنی چون دیوار

یاد گرنای تَنی باز در یاد

لحظه ی ویران شدنی باز ... آغاز

( محسن احسانی پور )

::

::

کاش تنهایی آنقدر زیبا نبود

کاش عمر رابطه ها م نبود

کاش دِلا عادت به جفت بودن نداشت

کاش یاد تو در ذهن من جایی نداشت

( محسن احسانی پور )

::

::

دیگر نمی نویسم ...

کمی استراحت نیاز است ...

کمی تنهایی

کمی بی تو بودن ...!!

برای مردی که به شکست عادت دارد

تنهایی تنها درمان است ...

و حالا به تنهایی نیاز دارم

اما نشکسته ام ...

فقط کمی خسته ام ...

( محسن احسانی پور )

::

::

یلدا هم می گذرد ...

تنها با یک دقیقه بیشتر از دیگر شب ها ...

اما چه کنم با دوریه تو ...

که هر شبش یلداییست

تا صبح ...

( محسن احسانی پور )

::

::

یلدا هم چیزی نیست

در مقابل ثانیه های نبودنت ...

که هر ثانیه اش

شبی یلداییست ...

( محسن احسانی پور )

::

::

دلم از دفتن تو چشم به راه است هنوز

چشمم از رفتن تو خیس به آب است هنوز

چه کنم این دل و چشم بی قرار را ...

چه کنم گونه ی خیس بی هوا را ...

( محسن احسانی پور )

::

::

درد دارد ...

وقتی قلبی پر از احساس داری ...

اما دلیلی برای ابراز نداری ...

( محسن احسانی پور )

::

::

از عشق تو ما را خبری نیست ...

از یاد تو ما را خبری نیست

از کنج خرابات به ویرانه نشستیم

از ویرانه ی عشقت

چه کاخ ها که ندیدیم ...

( محسن احسانی پور )

::

::

در حسرت روی رخت ای یار

غمی در سینه دارم

که سینه مالامال درد است ...

نمی دانم چه گویم ز غمت یار ...

در کنج گلویم قتلگاهیست

که می بندد به رگبار جملات را

از آن شب که شداَست روگیر رویت

دِگَر آرام ندارد این دل ما

دِل است دیگر مَنطقی ندارد

از آن روزی که دیداَست

آرامی ندارد

به گوشش درد عشق نجوا کردم ...

به هر سو میزند دیوانه خود را

کمی آرامتر دیوانه ی من ...

گسستی بند بندِ شر من را ...

( محسن احسانی پور )

توضیحات :: سری اول نوشته های اختصاصی | تکستبـــاز (محسن احسانی پور ) ::