شعر زیبای تو پریشانی و من نیز پریشان توام | عشرت جبارزاده
شاعر ساکت و گمنامی و دیوان توام
تو پریشانی و من نیز پریشان توام
آتشم زد غم دیرینه دلتنگی تو
و در این مسلخ و آتشکده قربان توام
بی حضور تو زمان مخمصه ای بیش نبود
و در این مضحکه ! درحسرت چشمان توام
کور شد چشم غزلخوان تو از باد غرور
نیستی گمشده در باد... بفرمان توام
قصه تشنه و دریاست حدیث من و تو
باغ ویران زده ام خسته و ویران توام
گرچه دربند و حصاراست حیاتم هیهات!
بسته روح تو و بندی زندان توام
این اسارت نفروشم به زر و پادشهی
که وفادارترین لیلی پنهان تو ام .
عشرت جبارزاده (نجمه)