سری جدید متن نوشته های عاشقانه و دلبری | تکستبـــاز 

ایـن شــعرهـــا
 بـــرونــد بــه جــهنّم
 مــن فقــط
 دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
 که قــــلبت…
 زیــــر ســـرم
 دسـت و پـــا بزند….
.
 .
 .
 تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
 در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!
 .
 .
 .
 آهاے همیشگے ترینم!
 تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
 چہ در گذر باشے
 چہ نباشے
 براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
 خواهے بود..
 من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
 .
 .
 .
 هنوز هم وقتی باران می آید
 تنم را به قطرات باران می سپارم
 می گویند باران رساناست
 شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
 .
 .
 .
 پلکهای مرطوب مرا باور کن
 این باران نیست که میبارد
 صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .
 .
 .
 .
 گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
 دیگه دوستت ندارم …..
 وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
 مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
 اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
 همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!
 .
 .
 .
 نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
 قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
 سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
 بــــــــدون تـــــو یعنی همین
 .
 .
 .
 بـه آمـار مـشـکـوکـم …
 جـمـعـیـت دنـیـای مـن
 دو نـفـر اسـت . . .
 .
 .
 .
 رفتار عاشقانه ی زن را بایــد از دلتنگـیش فهمید
 از شـــوق و بی تابیـش برای دیدار
 از حس کودکانه اش برای آغــــــــوش
 از خجالتش برای بوسـه گرفتن
 زن بـی دلیل بهانه نمیگیرد
 شاید بهانه ی دستانِ گرمـت را دارد
 که دستانش را بگیری …..!
 .
 .
 .
 آسمان هم که باشی
 بغلت خواهم کرد
 فکر گستردگی واژه نباش
 همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند
 پر از عاشقانه ای تو
 دیگر از خدا چه بخواهم…؟!
 .
 .
 .
 چنان تشنه ی بودن توام که شنیدن هر لحظه صدای تو هم سیرابم نمیکنه  !!
 نمیتونم به واژه ای پناه ببرم برای این همه آشفتگی !!
 من مجنون قصه های شبونه ام …
 اونجا که یکی بود به یکی نبود میرسه …
 منو فریاد کن …
 .
 .
 .
 مثل یک روح در دو پیکریم
 تو در پیکره ی خدایی
 من در پیکره ی انسانی
 عاشقانه میپرستمت
 شاید روزی
 یک روح در یک پیکر شویم …
 .
 .
 .
 هیچ نمی خواهم
 یه تو
 یه من
 یه جا
 کنار هم برای هم
 .
 .
 .
 امـتـداد بـازوانـت مـی شـود انـتـهـای دلـدادگـی …
 مـی شـود هـمـان گـوشـه دِنـجـی که راحـت مـی تـوان جان داد …
 .
 .
 .
 چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
 گـــاهـے آرام . . .
 گـــاهـے بــارانـے . . .
 چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!
 .
 .
 .
 هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه
 بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .
 .
 .
 .
 خواستم هرچه را که بـــــوی تو میداد بســوزانم ؛ جــانم آتـــش گــــرفــــت !
 .
 .
 .
 وقتی کسی تو را
 عاشقانـــــــه
 دوست دارد
 شیوه ی بیــان اســم تـو
 در صدای او متفاوت است
 و تــــو
 می دانی
 که نامت
 در لبهـای او ایمن است . . .
 .
 .
 .
 این عصرهای بارانی ِ بهاری ،
 عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
 گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛
 و مـن دچـار می شـوم …
 تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود … بـاور مـی کنـی؟
 .
 .
 .
 من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم
 و از تمــــام زمین یک خیابان را …
 و از تمام تو یک دست ڪه قفــــل شده در دست مـن.. .
 .
 .
 .
 گیسوانم نـوازش دستــت را می خواهــند با طعم نــاز ، نه نیاز
 .
 .
 .
 تقویم روزهایـــــمـ شکسته و گــــُ ــــم است
 “بی تـــــ ــو” چه فـَــرقی میکند امروز چــندمـ استـــــ ؟!
 .
 .
 .
 فـرض کـن بــه عـکــاس بـگـویــــــــم :
 تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد…..
 و چـیـــــن و چـروک هـا را مـاسـت مـالـــــــی…
 و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد
 بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر …
 بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام…
 .
 .
 .
 کــاشـــ میـــــــــ دانـستـمـــ
 چــطـــور بــه صبـــح بـرسـانـمــــ
 تــمـــامـــِ شبــــ ـــهـایـی را کـــ ه بــا رفـتـنـتـــــ
 یــلـــدا شـــدنـــد …!!
 .
 .
 .
 نگاهتـــــــ ــ
 بی خــــــار
 بر اندام من می پیچــــــــد ….
 .
 .
 .
 همیشه از آمدن “نـ” بر سر کلمات مـی ترسیدم !
 نـ داشتن تو… نـ بودن تو…
 نـ ماندن تو…
 کـاش اینبـار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از نـ رفتن تـو…
 .
 .
 .
 آغوش تو مترادف امنیت است
 آغوش تو ترسهای مرا میبلعد
 آغوش تو یعنی پایان سردردها
 یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
 آغوش تو یعنی من خوبم!
توضیحات :: سری جدید متن نوشته های عاشقانه و دلبری | تکستبـــاز ::
 
