شعری زیبا و تامل برانگیز از سروده های
استاد عبدالجبار کاکایی در وصف
جانبازان گرانقدر کشور عزیزمون همیشه
مورد بی مهری ماها قرار می گیرن
به امید روزی که همه ما قدر این عزیزان رو بدونم
نه قشر خاصی از جامعه ...
متن شعر در ادامه مطلب
:: نام شعر : مردی که یک پا ندارد ::
" شلوار تاخورده دارد " پیر است و پروا ندارد
آن نوجوانی که گفتی :" از بیست بالا ندارد "
رفته ست عمری ز دستش ،دیده ست بالا و پستش
تنهاست با چوب دستش ،"مردی که یک پا ندارد"
تن خسته ی دشمنش بود ،دل بسته ی میهنش بود
زخمی که روی تنش بود، با او مدارا ندارد
رنجش به غایت گرانبار، پارش فزون تر ز پیرار
پاداش آن روح سرشار ، روحی که همتا ندارد
رنجیده از هر هیاهو ،دلخسته از هر تکاپو
برگشته ،در سینه ی او ، عشقی که حالا ندارد
برگشته با پای خسته، این جان از خویش رسته
از زندگی چشم بسته، یعنی تماشا ندارد
برگشته با مهر و کینش، دنیاست ست میدان مینش
سهمی ازین سرزمینش، با خویش اما ندارد
توضیحات :: نام شعر : مردی که یک پا ندارد | تکستبـــاز ::