جدیدتــرین عکس نوشته های خاص | نوشته های نابــ | متن های عاشقانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

داستان و حکایت زیبای شیوانا و پیرمرد

داستان و حکایت زیبای شیوانا و پیرمرد | تکستبـــاز

داستان زیبا

زن و دختر جوانی پیرمردی خسته و افسرده را کشان کشان نزد شیوانا آوردند و در حالی که با نفرت به پیرمرد خیره شده بودند از شیوانا خواستند تا سوالی را از جانب آن ها از پیرمرد بپرسد !
شیوانا در حالی که سعی می کرد خشم و ناراحتی خود را از رفتار زشت دختر و زن با پیرمرد پنهان کند ، از زن قضیه را پرسید . زن گفت : " این مرد همسر من و پدر این دختر است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستانی بسیار زیبا و آموزنده ی چه کشکی چه پشمی

داستانی بسیار زیبا و آموزنده ی چه کشکی چه پشمی | تکستبـــاز

شب امتحان

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.

از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان کوتاه آموزنده

داستان کوتاه آموزنده (بیسکوئیت های سوخته مادرم)

http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fun1499.jpg

داستان کوتاه آموزنده (بیسکوئیت های سوخته مادرم),بیسکوئیت های سوخته مادرم و عکس العمل پدر,بیسکوئیت های سوخته مادرم,کم و کاستی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان کوتاه و زیبای سوتفاهم عاشقانه

داستان کوتاه و زیبای سوتفاهم عاشقانه | تکستبـــاز

متن های احساسی و غمگین | تکستباز

با اینکه رشته‌اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می‌زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده‌بودند. اگر یک روز او را نمی‌دید زلزله‌ای در افکارش رخ می‌داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. می‌خواست حرف بزند. می‌خواست بگوید که چقدر دوستش دارد.

.

متن کامل داستان در ادامه مطلب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان زیبای عشق ساده

متن های احساسی و غمگین | تکستباز

داستان زیبای عشق ساده | تکستبـــاز

:: روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!» ::

بقیه ادامه مطلب ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان زیبای مرد چوپان و شیوانا

داستان زیبای مرد چوپان و شیوانا | تکستبـــاز

داستان زیبا

مردی چوپان از دهکده ای دوردست، تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت: «چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت‌ترین و پروارترین گوسفندهای گله‌ام را برای مدرسه آورده‌ام تا برایم دعا کنید که برکت گله‌ام بیشتر شود.»


شیوانا بلافاصله پرسید: «آیا در دهکده تو آدم فقیری نیست؟»

بقیه در ادامه مطلب ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان زیبای عاشقانه سام خائن

داستان زیبای عاشقانه سام خائن | تکستبـــاز

متن نا امیدی

هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد. یه زندگی پر از مهر و محبت. تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن ،سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیلی زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا آخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون آغاز کردن. همه چیشون رویایی بود و با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد آوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن. واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن. با اینکه ۵ سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند.

ادمه مطلب رو دنبال کنید . . .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور

داستان بسیار زیبای صدای مادر

داستان بسیار زیبای صدای مادر | تکستبـــاز

داستان مادر

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم.
که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن احسانی پور