سری اول متن نوشته های نا امیدی | تکستبـــاز

متن نا امیدی

کم آورده ام

اعـصاب من هرزه نــیست

کـه روز و شـب مورد تجــاوز قــرارش می دهند

::

::

تنها نشسته ام و چای می نوشم و بغض می کنم

هیچکس مرا به یاد نمی آورد

این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی

و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم

::

::

خدایا مرا چه طعمی آفریدی

که همه از من زود سیر می شوند

::

::

کـا ش می شـد

خودمو یـه جایی جا بذارم

و برگـردم ببینم دیگه نیستم

::

::

پروانه ی من در تاری افتاده است که عنکبوتش سیر است

نه می تواند پرواز کند نه می میرد …

::

::

خــــدایــا یــه بُــــر بــه ایــن زنــدگیــمون بــزن

شایــد دو تــا حکــم افتــاد دستمــون

که هــر نامــــردی آســش رو بــه رخ مــا نکــشــه

::

::

خَـــــــــــسته ام

ولـــــــــــــــی هَــــــــــنوز

بــــــوی دوســــــــــتت دارم میـــــــــدهم

::

::

گله نمی کنم

ولی کاسه ام را اینقدر خالی دیده اید

که هر چه خواسته ام را در کاسه ام می گذارید

::

::

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد

آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش

را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید

هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد

بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را

روزی که دروغ میگوید

روزی که دیگر دوستم ندارد

روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد

و روزی که عاشق دیگری می شود

::

::

گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری

اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری

وَ حآل هــَم کِه گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد

زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری

وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی

گریـــه کنی

::

::

این روزها پارو را رها کرده ام

و دراز شده ام کف قایقی معلق  که به هیچ کجا نمی رود

::

::

تمام آرزوی امشب من

ندیدن فرداست

::

::

حس آن ته سیگار مچاله

حس آن شاخه شکسته روی زمین

حس بیمار در کما رفته

حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین

حس تنهایی و رخوت

حس جان دادن تو خلوت

حس مرگ دارم امشب …

توضیحات :: سری اول متن نوشته های نا امیدی | تکستبـــاز ::